loading...
مذهبي

محمد بازدید : 63 جمعه 23 اردیبهشت 1390 نظرات (0)

سخنان امام حسين(ع) در روز عاشورا
تهران - امام حسين(ع) در روز عاشورا براي هدايت مردمي كه كمر به قتل او بسته بودند، چند بار سخنراني و آنان را نصحيت كردند تا راه انصاف در پيش گيرند.
در روز عاشورا، امام حسين(ع) پس از تنظيم صفوف لشكر خويش، سوار بر اسب شدند و از خيمه ها قدري فاصله گرفتند و با صداي بلند و رسا خطاب به لشكر 'عمر بن سعد' چنين فرمودند: اي مردم، حرف مرا بشنويد و در جنگ و خونريزي شتاب نكنيد تا من وظيفه خود را كه نصيحت و موعظه شماست، انجام دهم و انگيزه سفر خود را به اين منطقه توضيح دهم.
امام(ع) در ادامه فرمودند: اگر دليل مرا پذيرفتيد و با من از راه انصاف درآمديد راه سعادت را دريافته و دليلي براي جنگ با من نداريد و اگر دليل مرا نپذيرفتيد و از راه انصاف نيامديد همه شما دست به هم بدهيد و هر تصميم و انديشه باطل كه داريد درباره من به اجرا بگذاريد و مهلتم ندهيد ولي به هرحال امر بر شما پوشيده نماند، يار و پشتيبان من خدايي است كه قرآن را فرو فرستاد و اوست يار و ياور نيكان.
'سبط ابن جوزي' در كتاب 'تذكرة الخواص' مي نويسد: چون حسين بن علي(ع) ديد كه مردم كوفه بر قتل وي اصرار دارند، قرآني برداشت و باز كرد و روي سرش گذاشت و در مقابل صفوف دشمن آنان را صدا كرد كه 'در ميان من و شما، اين كتاب خدا و جدم رسول الله حاكم باشد. مردم! به چه جرمي ريختن خون مرا حلال مي دانيد، آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم؟ آيا گفتار جدم را درباره من و برادرم نشنيده ايد كه 'اين دو نفر جوانان اهل بهشت هستند' و اگر حرف مرا تصديق نمي كنيد از 'جابر' و 'زيد بن ارقم' و 'ابوسعيد خدري' سووال كنيد، آيا 'جعفر طيار' عموي من نيست؟
از ميان مردم كسي پاسخ نگفت و تنها 'شمر بن ذالجوشن' بود كه صدا كرد الان وارد جهنم خواهي شد و امام در جواب وي فرمودند: الله اكبر! جدم خبر داده بود كه من در خواب ديدم سگي خون اهل بيت(ع) مرا مي ليسد و گمان مي كنم تو همان باشي.
سيدالشهدا (ع) خطاب به لشكر دشمن فرمودند: بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا در حذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يا يك فرد براي هميشه در دنيا بماند، پيامبران براي بقاء سزاوارتر و جلب خشنودي آنان بهتر و چنين حكمي خوشايندتر بود، ولي هرگز! زيرا خداوند دنيا را براي فاني شدن خلق نموده كه تازه هايش كهنه و نعمت هايش زايل و سرور و شاديش به غم و اندوه مبدل خواهد گرديد. پس براي آخرت خود توشه اي برگيريد و بهترين توشه آخرت، تقوا و ترس از خداست.
اي مردم! خداوند دنيا را محل فنا و زوال قرار داد كه اهل خويش را تغيير داده، وضعشان را دگرگون مي سازد و مغرور و گول خورده كسي است كه گول دنيا را بخورد و بدبخت كسي است كه مفتون آن گردد.
مردم! دنيا شما را گول نزند كه هركس به آن تكيه كند نااميدش سازد و هركس بر وي طمع كند او را به ياس و نااميدي كشاند و شما اينك به امري هم پيمان شده ايد كه خشم خدا را برانگيخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نيكوست خداي ما و چه بد بندگاني هستيد شما كه به فرمان خدا گردن نهاده و به پيامبرش ايمان آورديد و سپس براي كشتن اهل بيت(ع) و فرزندانش هجوم كرديد.
شيطان بر شما مسلط گرديده و خداي بزرگ را از ياد شما برده است ننگ بر شما و ننگ بر ايده و هدف شما. ما براي خدا خلق شده ايم و برگشتمان به سوي اوست. اينان پس از ايمان، به كفر گراييده اند، اين قوم ستمگر از رحمت خدا دور باد.
در اينجا شمر بن ذي الجوشن متوجه گرديد كه ممكن است سخنان امام(ع) در سپاهيان مؤثر واقع شود و آنان را از جنگ منصرف سازد و لذا خواست سخن امام(ع) را قطع كند و با صداي بلند داد زد: او در ضلالت است و نمي فهمد چه مي گويد.
'حبيب بن مظاهر' از سوي لشكر امام حسين(ع) به شمر پاسخ داد: تويي كه در ضلالت و گمراهي سخت مي باشي و راست مي گويي كه سخن او را نمي فهمي. زيرا خدا قلب تو را مهر و موم كرده است.
آنگاه امام(ع) سخن خود را اينگونه ادامه داد: اگر در گفتار پيامبر(ص) درباره من و برادرم ترديد داريد، آيا در اين واقعيت نيز شك مي كنيد كه من پسر دختر پيامبر(س) شما هستم و در همه دنيا و در ميان شما و ديگران، پيامبر خدا فرزندي جز من ندارد؟ واي بر شما! آيا كسي از شما را كشته ام كه در مقابل خون وي مرا به قتل مي رسانيد! يا مال كسي را گرفته ام و يا جراحتي بر شما وارد ساخته ام تا مستحق مجازاتم بدانيد؟
گفتار امام (ع) كه به اينجا رسيد، سكوت كامل بر سپاه كوفه حكمفرما بود و هيچ عكس العمل و پاسخي از طرف آنان مشاهده نمي گرديد.
سپس امام(ع) چند تن از افراد سرشناس كوفه را كه از آن حضرت دعوت كرده و در ميان لشكر عمر ابن سعد حضور داشتند، خطاب قرار داد و فرمود: اي 'شبث بن ربعي' و اي 'حجار بن ابجر' و اي 'قيس بن اشعث' و اي 'يزيد بن حارث'! آيا شما براي من نامه ننوشتيد كه ميوه هايمان رسيده و درختان مان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقيقه شماري مي كنيم و در كوفه لشكرياني مجهز و آماده در اختيار تو است؟
اين افراد در مقابل گفتار امام(ع) پاسخي نداشتند جز انكار، و گفتند ما چنين نامه اي به تو ننوشته ايم.
'قيس بن اشعث' با صداي بلند گفت: اي حسين! چرا با پسرعمويت بيعت نمي كني كه در اين صورت با تو به دلخواهت رفتار خواهند كرد و كوچكترين ناراحتي متوجه تو نخواهد گرديد.
و امام(ع) در پاسخ وي فرمود: نه به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان مي گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابر دشمن فرار مي كنم.
پس از آنكه هر دو سپاه كاملاً آماده گرديد و پرچم هاي عمر بن سعد برافراشته شد و صداي طبل و شيپور طنين افكند، امام حسين (ع) از ميان لشكر خويش بيرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان وي گوش فرا دهند ولي آنها همچنان سروصدا و هلهله مي نمودند كه آن حضرت با اين جملات آنان را به آرامش و سكوت دعوت كردند: واي بر شما! چرا گوش فرانمي دهيد تا گفتارم كه شما را به رشد و سعادت فرامي خواند بشنويد. هركس از من پيروي كند خوشبخت و سعادتمند است و هركس عصيان و مخالفت ورزد از هلاك شدگان است و همه شما عصيان و سركشي نموده و با دستور من مخالفت مي كنيد كه به گفتارم گوش فرانمي دهيد. آري، در اثر هداياي حرامي كه به دست شما رسيده و در اثر غذاهاي حرام و لقمه هاي غير مشروعي كه شكم هاي شما از آن انباشته شده، خدا اين چنين بر دل هاي شما مهر زده است ، واي بر شما! آيا ساكت نمي شويد؟
سخن امام(ع) كه به اينجا رسيد لشكريان عمر بن سعد همديگر را ملامت نمودند كه چرا سكوت نمي كنند و همديگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند.
چون سكوت بر صفوف دشمن حاكم گرديد امام حسين (ع) فرمودند: اي مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد كه با اشتياق فراوان ما را به ياري خود خوانديد و آنگاه كه به فرياد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوي شما شتافتيم، شمشيرهايي را كه از خود ما بود بر عليه ما به كار گرفتيد و آتش فتنه اي را كه دشمن مشترك برافروخته بود، بر عليه ما شعله ور ساختيد.
به حمايت و پشتيباني دشمنانتان و بر عليه پيشوايانتان بپا خاستيد، بدون اينكه اين دشمنان قدم عدل و دادي به نفع شما بردارند و يا اميد خيري در آنان داشته باشيد مگر طعمه حرامي از دنيا كه به شما رسانيده اند و مختصر عيش و زندگي ذلت باري كه چشم طمع به آن دوخته ايد.
قدري آرام! واي بر شما! كه روي از ما برتافتيد و از ياري ما سرباز زديد بدون اينكه خطايي از ما سرزده باشد و يا راي و عقيده نادرستي از ما مشاهده كنيد. آنگاه كه تيغ ها در غلاف و دل ها آرام و راي ها استوار بود، مانند ملخ از هرطرف به سوي ما روي آورديد و چون پروانه از هرسو فرو ريختيد.
رويتان سياه كه شما از سركشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستيد كه قرآن را پشت سر انداخته ايد، از دماغ شيطان در افتاده ايد، از گروه جنايتكاران و تحريف كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنن مي باشيد كه فرزندان پيامبران را مي كشيد و نسل اوصيا را از بين مي بريد. شما از لاحق كنندگان، زنازادگان به نسب و اذيت كنندگان مومنان و فريادرس پيشواي استهزاگران مي باشيد كه قرآن را مورد استهزا و مسخره خويش قرار مي دهند.
آن حضرت در ادامه فرمودند: شما اينك به ابن حرب و پيروانش اتكا و اعتماد نموده و دست از ياري ما برمي داريد. بله به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست كه رگ و ريشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهايتان با اين عادت نكوهيده رشد نموده و سينه هايتان با آن مملو گرديده است.
شما به آن ميوه نامباركي مي مانيد كه در گلوي باغبان رنجديده اش گير كند و در كام سارق ستمگرش شيرين و لذتبخش باشد. لعنت خدا بر پيمان شكنان كه پيمان خويش را پس از تاكيد و محكم ساختن آن مي شكنند و شما خدا را بر پيمان هاي خود كفيل و ضامن قرار داده بوديد و به خدا سوگند! كه همان پيمان شكنان هستيد.
آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه، مرا در بين دو راهي شمشير و ذلت قرار داده است و هيهات كه ما به زير بار ذلت برويم. زيرا خدا و پيامبرش و مومنان از اين كه ما ذلت را بپذيريم ابا دارند و دامن هاي پاك مادران و مغزهاي باغيرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمي دارند كه اطاعت افراد پست را بر قتلگاه كرام و نيك منشان مقدم بداريم. آگاه باشيد كه من با اين گروه كم و با قلت ياران و پشت كردن كمك دهندگان، بر جهاد آماده ام.
آنگاه امام (ع) اين اشعار را خواندند: اگر ما بر دشمن پيروز گرديم در گذشته هم پيروزمند بوده ايم و اگر شكست بخوريم باز هم شكست از آن ما و ترس از شئون ما نيست ولي اينك حوادثي به ما رخ داده و ظاهرا سودي به ديگران رسيده است. شماتت كنندگان ما را بگو بيدار باشيد كه آنان نيز مثل ما با شماتت كنندگان مواجه خواهند گرديد كه مرگ هروقت شتر خويش را از كنار دري بلند كرد، در كنار درب ديگري خواهد خواباند.
آنگاه سيدالشهدا (ع) فرمودند: آگاه باشيد! به خدا سوگند. پس از اين جنگ به شما مهلت داده نمي شود كه سوار بر مركب مراد خويش گرديد مگر همان اندازه كه سواركار بر اسب خويش سوار است تا اينكه آسياب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسياب مضطربتان گرداند و اين، عهد و پيماني است كه پدرم علي(ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو نموده است.
پس با همفكران خود دست به هم بدهيد و تصميم باطل خود را پس از آنكه امر بر شما روشن گرديد، درباره من اجرا كنيد و مهلتم ندهيد، من بر خدا كه پروردگار من و شما است توكل مي كنم كه اختيار هر جنبنده اي در يد قدرت اوست و خداي من بر صراط مستقيم است.
سپس آن حضرت دست هاي خود را به سوي آسمان برداشت و لشكريان عمر بن سعد را اين چنين نفرين فرمودند: خدايا! قطرات باران را از آنان قطع كن و سال هايي (سختي) مانند سال هاي يوسف(ع) بر آنان بفرست و 'غلام ثقفي' را بر آنان مسلط گردان تا با كاسه تلخ ذلت، سيرابشان سازد و كسي را در ميانشان بدون مجازات نگذارد. در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پيروانم را بگيرد. زيرا اينان ما را تكذيب نمودند و در مقابل دشمن، دست از ياري ما برداشتند و توئي پروردگار ما، به تو توكل كرده ايم و برگشت ما به سوي تو است.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 17
  • بازدید کلی : 384